کتابی از دکتر حسین لاجوردی
سرمایه گذاری فکر و اندیشه - برای امروز و فردای ایران
پارلمان فکری
با ارزش و احترام بسیار، تقدیم به 55 میلیون جوانان و نوجوانان کمتر از چهل سال کشورم که سازندگان امروز و فردای ایران هستند
"اعتماد" تنها راه رسیدن به پارلمان فکری و ساختن امروز و فردای ایران
ما در جامعه ای زندگی می کنیم که همیشه در انتظار "پدر" و رهبر فرهیخته و ناجی است. از سوئی دیگر در قرن بیست و یکم در جامعه ما متاسفانه "خُرافات" افزایش بسیار پیدا کرده است و نا آگاه نباید باشیم که در فضای خُرافات بیشتر از همیشه "روشنفکر دینی" رُشد پیدا می کند و می تواند یک بار دیگر جامعه را به قهقرا سوق دهد و بدین شکل است که باز هم وظیفه و مسوولیت کسانی که در جایگاه روشنفکری و تلاشگران سیاسی و جامعه شناسی و...، وجود دارد سنگین تر می شود.
واقعیت اینست که روشنفکر با مفهوم کلی اش در اصل نمی تواند از جامعه اش جدا باشد و تاثیر پذیری از جامعه اش نداشته باشد ولی اگر نتواند پیشرو و پیشقدم باشد نیز در اصل نخواهد توانست جایگاه واقعی خود را بدست آورد و به جامعه اش یاری رساند.
امروز مردم ایران بیشتر از هر پدر، رهبر، و از هر قانون اساسی و پروژه و طرحی نیازمند "اعتماد “ است، چرا که اعتماد است که در جامعه دیگروجود ندارد، واقعیت اینست که “ سرطان بی اعتمادی “ است و دارو و درمانش نیز “ اعتماد “ است.
آیا ما می توانیم "اعتماد" را به جامعه خودمان باز گردانیم؟
من در زمره کسانی هستم که چنین اعتقادی را دارم و آن را نیز تنها راه علاج می دانم.
فهرست کتاب
آغاز سخن ........................................................... 13
پیشگفتار............................................................ 15
فصل اول: نگرانی و هشدار برای آینده ایران....................... 23
نگرانی و هشدار برای آینده ایران.................................... 24
فصل دوم: نگاهی به جنبش های سیاسی اجتماعی در ایران....... 29
تجربه انقلاب مشروطیت و خواست پارلمان................................... 30
تجربه سال 1299 و خواست امنیت............................................. 32
تجربه آزادی هایِ پس از شهریور 1320...................................... 35
تجربه دوران ملی شدن صنعت نفت.............................................. 39
دست آورد های دوره تاریخی جنبش ملی شدن نفت چه بود؟......... ..... 42
تجربه بیست و هشت مرداد 1332............................................... 43
تجربه بهار آزادی در سال 1357................................................ 46
نقش و حمایت همه جانبه امریکا و غرب از حکومت جمهوری اسلامی. 49
تجربه دوم خرداد و جامعه مدنی 1376......................................... 52
نقش و حمایت غرب از اصلاح طلبان و دوم خرداد از آغاز دوم خرداد 1376 55
تجربه جنبش سبز 1388............................................. 58
جنبش سبز....................................................... 58
جنبش سبز از کجا آمد؟........................................... 58
جنبش سبز اسلامی............................................... 63
فصل سوم: دموکراسی.............................................. 69
دموکراسی........................................................... 70
موانع استقرار دموکراسی در ایران................................... 73
فصل چهارم: پارلمان چیست؟...................................... 80
پارلمان چیست؟...................................................... 81
پارلمان در دوران جدید........................................... 83
نقش و اثر پارلمان................................................ 84
مرحله گذراز پارلمان سنتی....................................... 85
پارلمان سنتی به سوی قانون گذاری.............................. 86
انتخاب نمایندگان پارلمان......................................... 86
فصل پنجم: پارلمان در ایران....................................... 88
پارلمان در ایران..................................................... 89
انقلاب مشروطیت و مجلس شورای ملی............................. 90
انحلال مجلس و آغاز استبداد صغیر............................ 90
پارلمان در امروز ایران.............................................. 92
مجلس شورای اسلامی - کُمدی یا تِراژدی؟....................... 92
نمایندگان مجلس شورای اسلامی................................. 93
فصل ششم: پارلمان فکری.......................................... 97
واژه پارلمان فکری چرا وچگونه شکل گرفت....................... 98
هدف از گرد هم آمدن و با هم نشستن.................................. 100
شرایط امروز ایران.................................................. 102
مسیر تحولات اجتماعی.......................................... 103
گذار از دوران حاضر............................................ 103
خواست اجتماعی................................................ 104
گام به گام به سوی هدف.......................................... 104
مسائل و مشکلات ما می تواند ادامه پیدا کند اگر؟..................... 109
موانع اجتماعی - فرهنگی برای ایجاد پارلمان فکری............... 114
جمهوری اسلامی و عصای موسی............................... 115
مشکل اصلی در کجاست؟........................................... 117
1 - عدم احساس مسوولیت اجتماعی............................. 117
2 - بی اعتمادی.................................................. 118
3 -شعار و شعور................................................ 119
راه چاره در چیست؟................................................. 122
وحشت و دوری کردن از سیاست................................... 126
فصل هفتم: سیاست چیست؟........................................ 128
سیاست چیست؟...................................................... 129
سیاست، زندگی روز مره همه ماست................................. 131
فعال و تلاشگر سیاسی.............................................. 132
احزاب سیاسی....................................................... 134
واقعیتِ سیاست....................................................... 136
فصل هشتم: حرکت به سوی فردای سیاسی ایران................ 140
حرکت به سوی فردای سیاسی ایران................................ 141
نقش روشنفکران در جامعه....................................... 142
رهبری سیاسی................................................... 145
اهداف سیاسی - اجتماعی در مقابل رهبری....................... 146
مشخصات یک رهبر............................................. 146
موانع حرکت......................................................... 148
خودخواهی و خودبینی........................................... 149
عادت مذموم قهر کردن........................................... 152
قهر و آشتی ملی................................................. 152
نقش روشنفکری و روشنفکران در امروز ایران.................. 154
نحوه برگزیدن نوع نظام.............................................. 156
1 - رفراندوم..................................................... 156
2 - مجلس موسسان.............................................. 158
موانع حرکت های جمعی............................................ 160
عامل ترس....................................................... 165
عامل عادت...................................................... 165
عامل خود محوری و تک روی.................................. 167
عدم پذیرش دیگران............................................... 168
عامل هوش فردی و هوش اجتماعی............................. 168
عامل خصوصیات فرهنگی نهادینه شده.......................... 170
نقش فعال جمهوری اسلامی در ممانعت از همفکری و با هم نشستن ایرانیان 172
تحولات جهانی و منطقه ای و سرنوشت رژیم جمهوری اسلامی.. 173
روند تغییرات و تحولات پیش رو و نقش ما ایرانیان در رابطه با کشور خودمان 174
ما از غرب چه می خواهیم؟...................................... 178
بازهم ما هستیم که همچنان نمی دانیم چه می خواهیم.............. 179
فصل نهم: و در نهایت پارلمان فکری............................ 185
و در نهایت پارلمان فکری........................................... 186
"اعتماد" تنها راه رسیدن به پارلمان فکری و ساختن امروز و فردای ایران 192
کلام آخر............................................................. 194
فصل نهم
و در نهایت پارلمان فکری
هر آنچه بیشتر به مسائل پیرامونی خود نگاه می کنیم و هر آنچه آنرا بیشتر کالبد شکافی می کنیم با بدبینی می توانیم گره آنرا کورتر ببینیم ولی با نگاه به آینده و بدون بدبینی می توانیم بدنبال باز کردن این گره کور برآئیم.
تا کنون و همیشه با این اصطلاحات مواجه گشته ایم
- که ایرانیان نمی توانند با هم به توافقی برسند،
- که همه خود محور هستند،
- که اتحاد برای شان بی معناست،
- که تنها بدنبال منافع شخصی هستند،
- که همه هیجان زده هستند،
- که هیچکدام اهل منطق نیستند،
- که همه از همدیگر وحشت دارند،
- که منافع ملی برای شان بی ارزش است،
- که همه تنها بدنبال قدرت هستند،
- که تنها می خواهند گلیم خود را از آب بیرون بکشند.
امروز هم می تواند همه و یا تعدادی از اینها درست باشد. ولی بطور قطع و یقین در دنیای امروز و با دانش و آگاهی و توانایی نسل جوان ما و وقوف بر اینکه فقط یک راه برای آینده فردی و جمعی ما بیشتر وجود ندارد که ما هم بتوانیم از این مخمصه نجات پیدا کنیم و به سوی یک زندگی بدون حقارت گام برداریم و آن تنها دست روی زانوی خود گذاشتن و برخاستن است
اگر توانستیم اهداف و منافع خودمان را مشخص و دنبال کنیم، تردید نداشته باشیم که می توانیم در فاصله نه چندان دوری به خواسته های مان برسیم و جایگاه شایسته خود را در میان ملل جهان کسب کنیم ولی باید شرایطی را بپذیریم، سخت و طاقت فرسا نیست، بیشتر از هر چیز تحمل و بردباری و شکیبائی را طلب می کند.
- باید بپذیریم که ما مجموعه ای هستیم از عقاید و تفکرات متفاوت و هر کدام مان نیز بنا به آگاهی و یا نوع تربیت مان می خواهیم حرف خودمان را به کرسی بنشانیم، ولی تنها باید یاد بگیریم که این هر کدام ها می توانند و این حق را دارند که نظرشان را ابراز و بر آن پافشاری کنند و قبول هم کنند که بالاخره روزی به رای اکثریت احترام بگذاریم، اگرچه مورد قبول ما نباشد و برای رای و عقیده خودمان بازهم تلاش کنیم که عملی شود.
- باید بپذیریم که رای من همان اندازه ارزش دارد که رای طرف مقابل و مخالف من و به هر دلیلی ارزش رای من بیشتر از رای دیگری نیست.
- باید بپذیریم که ما مجموعه ای از ایرانیان هستیم که از اقوام و ادیان متفاوت تشکیل شده ایم و اگر ما برابری میان خودمان را رعایت نکنیم با هزاران ارعاب و وحشت و اسلحه هم نخواهیم توانست که این مجموعه ایران مان را که اینهمه در موردش حساسیت به خرج می دهیم را نگاه داریم.
قدمت و پیشینه واژه "قوم" به مراتب بیشتر از واژه "ملت" است؛ چرا که واژه قوم ریشه در تاریخ باستان دارد و نمونه اش هم که برای ما بیشتر آشناست وجود "قوم فارس" است که در کنار دیگر اقوام، امپراتوری ایران را تشکیل میدادند. استفاده از واژه ملت از قرن نوزدهم ببعد است که در اروپا مسئله "دولت - ملت" مطرح شده است. در نتیجه اینکه هیچیک از اقوام در ایران نباید بر دیگری برتری داشته باشند. تنها مسئله اینست که ما می خواهییم از واژه ها برای کاستن و افزودن استفاده کنیم.
راه برون رفت از این مسئله که بتوانیم از پاره پاره شدن "ایران" جلوگیری کنیم در قبول برابری میان تمامی کسانی است که در این کشور سال های درازی است که زندگی می کنند و هیچکدام شان بر دیگری شأن نزول و برتری ندارند.
کُرد همان اندازه ایرانی است که تُرک و آذری، بلوچ که تاریخش در اسطوره های ما وجود دارد بیشتر از ترکمن و عرب ایرانی، ایرانی نیست، لُر و للک و گیلک و...، هم بیشتر و کمتر از فارس ایرانی نیستند.
ما اگر بتوانیم مجموعه ایرانیان که اقوام ایران را تشکیل داده اند ملت ایران بدانیم و این بحث را به یک گروه کارشناسی بسپاریم که برایش به بررسی و تحقیق بپردازد، بطور قطع خواهیم توانست که گره ای را که هر چه بیشتر بر آن بتابیم کور ترش خواهیم کرد نقطه پایانی بگذاریم و در مقابلش به این مهم پاسخ گوئیم که آیا بهتر است به جنگ واژه ها ادامه داده و یا مملکتمان را ازسیاهی امروز جمهوری اسلامی نجات دهیم؟ بازهم یادمان باشد همه ما حساسیت های خودمان را داریم ولی این حساسیتها نباید بازدارنده باشند.
- باید بپذیریم ما مجموعه ای از باورها و تفکرات متفاوت هستیم که ارزش سازنده این گوناگونی را امروز بیشتر از همیشه باید بدانیم.
- با احترام برای این گوناگونی، باید بتوانیم در یک "پارلمان فکری" کنار هم بنشینیم، نه برای واکنش نشان دادن که با تدبیر و تحمل برای راه حل پیدا کردن.
تجربه به ما آموخته است که دیگر نباید بدنبال "همه با هم" بود که فاجعه و سیاهی همه با هم خمینی همچنان بر سرمان وجود دارد. امروز که بیشتر از سه دهه تجربه بر ما گذشته است، هم حزب رستاخیز شاه را پشت سر گذاشته ایم و هم نتیجه حزب الله خمینی را تجربه میکنیم. باید آموخته باشیم که تفکرات متعدد و متفاوت است که با رعایت قبول رای اکثریت خواهد توانست به موجودیت یک جامعه شکل اساسی و منطقی بدهد.
اگر انتخاب امروز ما برای تعیین نوع حکومت، شیوه دموکراتیکِ آن است، بپذیریم که برای ایجاد یک حاکمیت دموکراتیک باید تحمل رای و عقیده و تفکر طرف مقابل مان را داشته باشیم.
- امروز اگر در شرایط حساس ایران، ما بر "نبودن جمهوری اسلامی" بتوانیم به توافقی دست پیدا کنیم به این معنا نخواهد بود که نتوانیم با کسانی که نه به جهت مزدوری و سوء استفاده بلکه به دلیل اعتقاد، رأی شان برای یک حکومت اسلامی است کنار هم بنشینیم، چرا که ما برای نبودن حکومت جمهوری اسلامی تلاش می کنیم و نه برای از میان برداشتن افرادی که عقیده ای را دارند.
بیشتر از دو قرن است که در فرانسه جمهوری وجود دارد ولی وجود حکومت جمهوری و جمهوری خواهان باعث نگشته است که سلطنت طلبان و هواداران پادشاهی قتل عام شوند و آنها نه تنها می توانند سالگرد پادشاهی و امپراتوری را هر ساله در فرانسه جشن بگیرند بلکه می توانند در صورت داشتن ظرفیت های علمی و تجربی به مقامات مهمی در کشور هم نائل شوند و به همین دلیل است که آینده کشور متعلق به تمامی آحاد آن کشور و با هر طرز تفکر و عقیده ای است، مسئله ما مقابله با حکومت است که به دلیل عدم توانائی مملکت را به چنین فاجعه ای رسانده است نه با عقیده افراد.
باید بپذیریم زمانیکه می خواهیم از حقوق زنان صحبت کنیم و دفاع کنیم، نخست از برابری زنان صحبت کنیم که ما انسان های برابر با همدیگر هستیم و زن و مرد با هم تفاوتی ندارد. اینکه ما مانند "اصلاحیه جنبش سبز" که به امضای رهبران جنبش هم رسیده است، از حقوق زنان صحبت کنیم در حالیکه بر مبنای قوانین اسلامی و اساسی جمهوری اسلامی زن نصف مرد است، تنها به تمسخر گرفتن ارزش زن و بازهم فریب دادن جامعه است.
- باید بپذیریم که تنها نبودن تبعیض کافی نخواهد بود بلکه برای آنهائیکه سال های درازی بر اثر تبعیض و نابرابری در فقر و بدبختی و بینوائی به سر برده اند و حقوق انسانی شان پایمال شده است تبعیض مثبت به وجود بیاید، چرا که اگر به برابری اعتقاد داریم باید نخست امکانات و سطح زندگی تمام مردم را یکسان سازی کنیم.
- باید بپذیریم که افراد می توانند اعتقادات و ادیان و مذاهب متفاوت و متعددی را داشته و یا حتی باور دینی نداشته باشند. قبول کنیم که این اعتقادات شخصی است و نه عمومی و نمی توان آنرا به جامعه تحمیل کرد و در نهایت اینکه هیچ دین و مذهب و آئینی نباید به عنوان دین و مذهب رسمی وجود داشته باشد.
- باید بپذیریم که من از مادر خودم متولد شده ام و نه از مادر تو و داشتن و آموزش و یادگیری زبان مادری حق من است، حتی اگر زبان تو تمام جهان را در نفوظ خود داشته باشد. قبول کنیم هر زبان بر آمده از یک فرهنگ است و از میان برداشتن یک زبان کُشتن آن فرهنگ است. این باور غلط را از میان خودمان برداریم که بعنوان مثال آموزش زبان ترکی، کردی، بلوچی و یا عربی و هر زبان دیگری که در ایران وجود دارد به معنای از میان برداشتن زبان فارسی است، زبان فارسی زبان مشترک همه ماست. من زمانیکه ترانه ترکی، بلوچی، عربی، گیلکی، لری و...، را می شنوم با اینکه متاسفانه نمی فهمم بیشترین و بالاترین احساس و ارتعاش را دارم
- با ندیده گرفتن زبانهای منطقه ای در ایران نه تنها چیزی را حل نخواهیم کرد که به تعصب و تبعیض فرهنگی دامن زده ایم و مشکل آفریده ایم. از میان برداشتن این زبانها، تردید نکنید، از میان برداشتن تمام ایران است. اگر در شصت سال پیش سازمان ملل متحد با پنجاه کشور تشکیل شد و امروز 192 کشور در آن عضو هستند، هیچکدام این کشورها از دیگر کرات آسمانی به زمین نیامده اند. این کشورها همه از یک کشور بزرگ جدا شده اند و خود کشور مستقلی را تشکیل داده اند. این مسئله برای ما هم می تواند پیش بیاید کما اینکه کشورهای شمال ایران تا نزدیک دویست سال پیش همه گوشه ای از خاک ایران بوده اند و امروز هر کدام عضوی تازه از 192 کشور تشکیل دهنده سازمان ملل متحد هستند.
- باید برای یکبار هم که شده بپذیریم که کینه و دشمنی با اعراب اگر تا آخر عمر دنیا هم به طول بیانجامد هیچ چیزی را حل نخواهد کرد جز آزار و رنج برای ما و استفاده از این عداوت و دشمنی برای غرب که هر چه ما بیشتر با اعراب دشمنی داشته باشیم، آنها بیشتر می توانند از این نفاق و دشمنی سوء استفاده کرده و اسلحه بیشتری به دو طرف بفروشند.
- بیائیم یکبار هم که شده کلاه خودمان را قاضی کنیم که آیا این ما بودیم که با آن قدرت و عظمتِ همیشه مثال زدنی، از اعرابی که هیچ چیز نداشتند شکست خوردیم و یا اینکه آنها ما را شکست دادند؟ تفاوت بسیار است. ما نمی خواهیم به دلیل غرور خودمان بپذیریم که ما بی عرضه بودیم و اعرابی که در آنروز هیچ چیز نداشتند ما را شکست دادند. چرا ضعف خودمان را نمی خواهیم بپذیریم؟
- قبول کنیم بخواهیم و نخواهیم ما را و یا اعراب را از این منطقه بر نمی دارند و در سواحل قناری و یا کالیفرنیا پیاده کنند. اگر مملکت مان را می خواهیم باید بتوانیم با همسایگان مان هم زندگی کنیم و روزی این خشم و کینه را کنار بگذاریم.
یاد بگیریم که با ننگ و نفرت نمی توانیم زندگی کنیم. باید با عقل و منطق و با حفظ منافع مشترک ملی مان زندگی را ادامه دهیم و برای برون رفت از مشکلات امروز در یک پارلمان فکری گرد هم آئیم.
"اعتماد" تنها راه رسیدن به پارلمان فکری و ساختن امروز و فردای ایران
ما در جامعه ای زندگی می کنیم که همیشه در انتظار "پدر" و رهبر فرهیخته و ناجی است. از سوئی دیگر در قرن بیست و یکم در جامعه ما متاسفانه "خُرافات" افزایش بسیار پیدا کرده است و نا آگاه نباید باشیم که در فضای خُرافات بیشتر از همیشه "روشنفکر دینی" رُشد پیدا می کند و می تواند یک بار دیگر جامعه را به قهقرا سوق دهد و بدین شکل است که باز هم وظیفه و مسوولیت کسانی که در جایگاه روشنفکری و تلاشگران سیاسی و جامعه شناسی و...، وجود دارد سنگین تر می شود.
واقعیت اینست که روشنفکر با مفهوم کلی اش در اصل نمی تواند از جامعه اش جدا باشد و تاثیر پذیری از جامعه اش نداشته باشد ولی اگر نتواند پیشرو و پیشقدم باشد نیز در اصل نخواهد توانست جایگاه واقعی خود را بدست آورد و به جامعه اش یاری رساند.
امروز مردم ایران بیش از هر پدر، رهبر، و از هر قانون اساسی و پروژه و طرحی نیازمند "اعتماد" است، چرا که اعتماد است که در جامعه دیگروجود ندارد. واقعیت این است که "سرطان بی اعتمادی" تمامی جامعه را فرا گرفته است و دارو و درمانش نیز "اعتماد" است.
آیا ما می توانیم "اعتماد" را به جامعه خودمان باز گردانیم؟
من در زمره کسانی هستم که چنین اعتقادی را دارم و آن را نیز تنها راه علاج می دانم. اعتقادم بر اینست که :
- اگرآینده بچه های مان برای مان بیشترین اولویت را داشته باشد؛
- اگر منافع جمعی ما اولویت بر منافع شخصی داشته باشد؛
- اگر دست یافتن به مقام و پست های کلیدی نخستین خواسته ی ما را تشکیل نداده باشد؛
- اگر تنها نخواهیم از یکدیگر ایراد گرفته و بخواهیم همدیگر را کامل کنیم؛
- اگر تنها "انتقام" برای مان مسئله نباشد و بخواهیم با تجربه از کینه ها امروز و فردای مان را بنا کنیم؛
- اگر با قهر کردن که بزرگترین اسلحه فرهنگی ماست نخواهیم از یکدیگر جدا شویم و هشیار باشیم که ممکن است سوء تفاهمی باشد و بخواهیم آنرا بر طرف کنیم؛
- اگر مفهوم و معنای واژه "خیانت" را درک کنیم و آن را مثل نُقل و نبات استفاده نکنیم؛
- اگر در انتظار ابر قدرت ها و غرب نباشیم و قبول کنیم که آنها هم روزی مانند ما بوده اند و با "فکر" و در یک "پارلمان فکری" از این مخمصه نجات پیدا کرده اند؛
و ما هم قبول کنیم و با ایستادگی در مقابل مشکلات، با اعتماد به نفس و اتکاء به توانائی های مان و با شناخت و استفاده از امکانات گسترده ای که برای مان وجود دارد از این فرصت بدست آمده استفاده کنیم و با قبول و احترام برای اختلافات فکری و تفاوت های عقیدتی "اعتماد" از دست رفته مان را باز یابیم و در یک "پارلمان فکری" به برنامه ریزی و ساختن آینده کشورمان بپردازیم
کلام آخر
من یکصد و پنجاه سالگی ام را می گذرانم، چرا که یکصد و پنجاه سال است که همچنان آرزوهایم را دنبال می کنم و همچنان هم دنبال خواهم کرد تا روزی به واقعیت و حقیقت بپیوندد.
بیشترین تاثیر پذیری، و سرمشق و سَمبُلی که از دوران نوجوانی تا کنون در زندگیم وجود داشته از بزرگ مرد تاریخ معاصر ایران "امیر کبیر" است، چرا که وطن پرستی اش، صراحت در گفتارش، شجاعت در اعمال و کردارش و نگاه و هدفش برای آینده نه تنها برای من که می تواند سرمشقی برای تمامی آنانی باشد که به امروز و فردای ایران می اندیشند.
میرزا تقی خان امیرکبیر از نادر شخصیت های با فکر و منطق و بدون هیجانی است که با آینده نگری می گوید:
"... راهی که من رفتم سرمشق حال و آینده است، مگر آدمی به چیست، چرا خود را فراموش کرده ایم؟... مگر ما سرزمین خاطره ها نبوده ایم؟ ما که نشئه حیات را ارج می گذاشتیم چگونه شده است که یکسره خود را فراموش کرده ایم..."
بی تردید دیدگاه و نگاه بزرگ مردی که "ایران" برایش بزرگترین و بالاترین بود همچنان زنده است و اطمینان دارم که بیشترین جوانان امروز ایران نیز ادامه دهنده چنین راهی هستند. تنها راهی که آینده ای روشن را برای ایران و ایرانی رقم خواهد زد.
اطمینان دارم با توجه به موقعیت امروز ایران که موقعیتی کاملن استثنائی است و به ندرت چنین فرصتی همه جانبه برای مردم فراهم می آید باید از آن بهره جست. مهمترین ویژه گی و عاملی که در این مرحله می تواند نقش آفرین و سازنده باشد ترکیب جمعیتی در ایران است که از هر چهار نفر سه نفر کمتر از چهل سال دارند، از انرژی بسیار و آگاهی بالائی برخوردارند و خواستار زندگی در جامعه ای هستند که برای ارزش هایشان احترام قائل باشد و بدین دلیل است که بر خواسته هایشان پافشاری میکنند و با چنین عزم و اراده و تصمیمی است که بدون تردید پیروزی را در آغوش خواهند کشید.
ایران ما فرزندانش را صدا کرده است، برای امروز و فردای بچه های مان دست روی زانوهای خودمان بگذاریم و برخیزیم که این تنها راه از میان برداشتن حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی و جایگزین کردن حکومتی مردمی و دموکراتیکی است که پاسخی بر تمامی آرزوهای سال های دراز ماست.